به اندیشان

ساخت وبلاگ
تربیتی که باید می‌شدیم! به اندیشان...
ما را در سایت به اندیشان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behandishana بازدید : 30 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1402 ساعت: 1:07

تربیتی که باید می‌شدیم! به اندیشان...
ما را در سایت به اندیشان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behandishana بازدید : 30 تاريخ : دوشنبه 15 آبان 1402 ساعت: 17:45

تاوان جهل توده‌ها را که چه کسانی می‌دهند؟گفته می‌شود وقتی قاضی از قاتل انورالسّادت (رئیس‌جمهور مصر) که عضو گروه جهاد اسلامی بود می‌پرسد :چرا او را کشتی؟ قاتل جواب می‌دهد: او یک سکولار بود. قاضی می‌گوید: آيا معنی سکولار را می‌دانید؟ قاتل می‌گوید: نه نمی‌دانم! **************در ترور نافرجام نجیب محفوظ(نویسنده مصری برندۀ جایزۀ نوبل) قاضی از ضارب می‌پرسد: چرا نجیب را با خنجر زدید؟ ضارب می‌گوید: به‌دلیل نوشته‌هایش، خصوصاً کتاب بچّه‌های محلّۀ ما. قاضی می‌گوید: کتاب را خوانده‌ای؟ ضارب می‌گوید: خیر! ****************قاضی از قاتل فرج فوده، شاعر و نویسنده مصری می‌پرسد: چرا او را کشتی؟ قاتل می‌گوید: او کافر است. قاضی به قاتل می‌گوید: چطور به این نتیجه رسیدی؟ قاتل: از کتاب هایش. قاضی می‌گوید: آیا کتاب‌هایش را خوانده‌ای؟ قاتل جواب می‌دهد: خیر من اصلا سواد ندارم! ************این‌گونه جامعۀ بشری تاوان جهل عدّه‌ای را داد و می‌دهد!@irWondersموضوعات مرتبط: به اندیشان ایرانی یا مسلمان ، به اندیشان خارجی به اندیشان...
ما را در سایت به اندیشان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behandishana بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 15 آبان 1402 ساعت: 17:45

استاد تو کیست؟نقل است که از بایزید پرسیدند: پیر و استاد تو کیست؟گفت: پیرزنی...و چنین شرح داد که: روزی در حال و هوایی الهی و غلبات شوق و توحید بودم. به بیابان رفتم. پیرزنی با انبانی از آرد از راه رسید و گفت: این کیسه ارد من برگیر و برایم به شهر بیاور. ولی حال من چنان بود که خود را هم نمی‌توانستم بردن، چه رسد به انبان آن پیر زن.شیری را اشارت کردم، بیامد، انبان بر پشت شیر نهادم و به پیر زن گفتم: به شهر که رسیدی می‌گویی که را دیدم؟پیرزن گفت: به شهر که رسیدم خواهم گفت که ظالمی متکبّر را دیدم!گفتم: هان؟ چه گویی...!!؟پیرزن گفت: این شیر بر ما وظیفه‌ای دارد؟گفتم: نه!گفت: تو این شیر. را که خدای عزّ و جل تکلیفی بر عهده‌اش نگذاشته، مکلّف کردی به برداشتن بار، این ظلم نیست؟گفتم: آری، ظلم است!و می‌خواهی بدانی که اهل شهر بدانند که او تو را مطیع است و تو صاحب کراماتی.... این تکبّر نیست؟گفتم :بلی. تکبُّر است.توبه کردم و از اعلی به اسفل آمدم!این بود شرح داستان من با پیر و استادم!#تذکره‌الاولیای عطّارموضوعات مرتبط: به اندیشان ایرانی یا مسلمان به اندیشان...
ما را در سایت به اندیشان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behandishana بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 15 آبان 1402 ساعت: 17:45